نسیم حیات
نسیم حیات

نسیم حیات

وضو گرفتن پیامبر صلی الله

یکی از مباحثی که از دیرباز مورد اختلاف شیعه و سنی بوده، شیوه مسح کردن پا هنگام وضو بوده است؛ آیت‌الله‌العظمی سبحانی با استناد به متون دینی به این سوال پاسخ داده است.
به گزارش ایسنا، متن کامل پاسخ این مرجع تقلید به اینکه «چرا شیعیان به جای شستن، پاها را مسح می‌کنند؟» به این شرح است: مسح پاها در وضو پشتوانه قرآنی و حدیثی دارد، اکنون هر دو را به صورت موجز بیان می‌کنیم: ظاهر آیه ششم سوره مائده حاکی از آن است که انسان نمازگزار به هنگام وضو دو وظیفه دارد: یکی شستن (در مورد صورت و دست) و دیگری مسح (در مورد سر و پاها). این مطلب از تقارن و مقایسه دو جمله زیر روشن می‌شود:
1. « فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیدیَکُمْ إِلَى المَرافِق»;
2.«وَ امْسَحُوا بِرُؤسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الکَعْبَیْنِ».
چنانچه ما این دو جمله را به فرد عرب زبانی که ذهن او مسبوق به اختلافات فقهی نباشد ارائه کنیم، بی‌تردید خواهد گفت که طبق این آیه، وظیفه ما نسبت به صورت و دست، شستن و نسبت به سر و پاها، مسح است.
از نظر قواعد ادبی، لفظ «أرجلکم» باید عطف بر کلمه «رؤسکم» باشد که نتیجه آن همان مسح پاهاست، و نمی‌توان آن را بر لفظ پیشین «وأیدیکم» عطف کرد که نتیجه آن شستن پاها می‌باشد؛ زیرا لازمه آن این است که میان معطوف «وَأرجلکم» و معطوفٌ علیه «وأیدیکم» جمله معترضه‌ای «فامسحوا برؤسکم» قرار گیرد، که از نظر قواعد عربی صحیح نیست و گذشته از این مایه اشتباه در مقصود است.
ضمناً در این قسمت (مسح کردن پاها) فرقی میان قرائت جرّ و قرائت نصب وجود ندارد و برمبنای هر دو قرائت، کلمه «أرجلکم» عطف بر کلمه «رؤسکم» است; با این تفاوت که اگر بر ظاهر رؤسکم عطف شود مجرور، و اگر بر محلّ آن عطف شود منصوب خواهد بود. علمای امامیه در تحقیق مفاد آیه وضو بحث‌های گسترده‌ای دارند که طبرسی در مجمع البیان به برخی از آنها اشاره کرده است.
* ریشه اختلاف
بی تردید ظاهر آیه، حاکی از آن است که وظیفه نمازگزار به هنگام وضو، مسح پاهاست، و مفاد آیه، دو کلمه بیش نیست:
1. غسلتان: شستن دستها و صورت.
2. مسحتان: مسح بر سر و پاها.
هرگاه از ابن عباس در مورد کیفیت وضو می‌پرسیدند، او در پاسخ می‌گفت: نزلَ القرآنُ بالمسح: وحی الهی بر مسح بر پا وارد شده است. و نیز می‌گفت: « مردم اصرار بر شستن کردند، در حالی که مسح فرمان داده شده است». ولی باید دید چگونه این اختلاف با ظهور آیه در مسح پدید آمد، از بررسی روایات و تاریخ تشریع وضو به دست می‌آید که دو عامل سبب پیدایش انحراف از ظاهر آیه شده است: 1. سلطه‌ها و حکومت‌ها
 
سلطه‌ها و حکومت‌ها بیشترین تأثیر را در تغییر حکم مسح پاها داشتند، بالاخص حجاج بن یوسف که اصرار می‌ورزید باید پاها شسته شود، زیرا آلودگی پاهای نمازگزاران که غالباً پا برهنه بودند، بسیار ناراحت کننده بود.
انس بن مالک، از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) که عمری طولانی داشت، مدتی در کوفه زندگی می‌کرد. به وی خبر دادند که حجاج می‌گوید: فاغسِلوا بطونَهما وظهورَهما : ظاهر و باطن، پاها را بشویند، وقتی وی این جمله را شنید، سخت شورید و گفت: صَدَق اللّهُ وکَذِبَ الحجّاجُ قال اللّه تعالی: «وَامْسَحُوا بِرُؤسِکُمْ وَأَرْجُلَکُم».
دعوت مردم بر شستن پا از طرف اموی‌ها بسیار جدی و سرسختانه بود به گونه‌ای که فقیهان معاصر، جرأت مخالفت نداشتند. احمد بن حنبل از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از ابومالک اشعری نقل می‌کند که وی به بستگان خود گفت: همدیگر را خبر کنید تا من نماز رسول خدا را برای شما بخوانم، وقتی همگان گرد آمدند، وی گفت : در میان شما بیگانه‌ای نیست؟ گفتند: خیر، وی ظرف آبی طلبید، پس از شستن دهان و بینی، سه بار صورت و دست‌ها را شست، آنگاه بر سر و روی پا مسح کشید و نماز گذارد.
2. تقدیم مصلحت اندیشی بر ظهور آیه
تقدیم مصلحت بر نص قرآنی وحدیث پیامبر، اساس بسیاری از بدعت‌ها است و ما به قسمتی از آنها در کتاب خاصی به نام «بدعت» اشاره کرده‌ایم، اتفاقاً همین نظریه، انگیزه عدول از مسح و روی آوردن به غسل شده است.
ابوبکر رازی، معروف به جصاص(‌05ـ ‌70) در کتاب «احکام القرآن» می‌نویسد: آیه وضو از نظر وجوب مسح یا غسل، مجمل است، لازمه احتیاط این است که پاها شسته شود؛ زیرا در این صورت، هر دو احتمال انجام می‌گیرد. ادعای اجمال در آیه با هدف آن که در مقام بیان وظیفه است، سازگار نیست; به علاوه اگر بنا بر احتیاط باشد، باید دوباره وضو گرفته شود، زیرا ماهیت مسح با غسل متفاوت است.
مؤلف «المنار» از جمله کسانی است که ظهور آیه در لزوم مسح بر پا را انکار نمی‌کند، ولی از طرف دیگر می‌گوید: تر کردن پاهای کثیف و آلوده چه سودی دارد؟! او از یک نکته غفلت کرده که آیه وضو تنها از آنِ بدوی‌ها و انسان‌های غیر نظیف نیست، ‌بلکه وحی الهی شهری و بدوی را همزمان شامل می‌شود و این نور الهی تا روز رستاخیز تابنده است.
جا دارد از مؤلف المنار بپرسیم: مسح بر سر، با یک انگشت (که شافعی آن را کافی می‌داند)، چه سودی دارد؟ به چه دلیل یکی از آن دو، جایز و عقلانی و دیگری نامشروع معرفی می‌شود؟ گذشته از این، وضو تنها نظافت نیست بلکه آمیخته با عبادت است، نظیف‌ترین افراد باید برای نماز وضو بگیرند، و انسان غیر نظیف هم باید ابتدا پاها را بشوید و سپس وضو بگیرد. تا این جا گفتگوی ما مربوط به آیه‌ای از قرآن بود، اکنون دلایل مسح را در روایات مطرح می‌کنیم.
* روایات مسح از پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله)
شاید برخی تصور کنند که در کتب اهل سنت، روایتی از پیامبر درباره لزوم مسح بر پا وارد نشده است، در حالی که با یک بررسی، بیش از سی روایت یافتیم که بسیاری از آنها بیانگر وضوی رسول خدا و اصحاب او است.
دلالت روشن آیه وضو بر لزوم مسح و روایات چشم گیر در این مورد، ایجاب می‌کند که فقیهان اهل سنت در این مسأله تجدید نظر کنند و از این طریق گامی به سوی وحدت در رفتار بردارند و در این مورد از گروه کثیری از بزرگان صحابه و تابعان که وضوی آنان بر اساس مسح برپا بود، پیروی کنند، اکنون اسامی برخی از آنان را در این جا می‌آوریم:
1. امام علی بن ابی طالب(علیه السلام) فرمود: «رَأیتُ رَسُولَ اللّهَ یمسَحَ ظاهَرهما».
2. جابر بن عبداللّه گوید: امام محمد بن علی بن الحسین(علیه السلام) معروف به باقرالعلوم که عظمت و جلالت علمی و فقاهت او مورد اتفاق همگان است ـ به من فرمود: «اِمسَح عَلى رَأْسِکَ وَقَدَمَیکَ»، «بر سر و پاهایت مسح بکش».
3. بسر بن سعید می‌گوید: عثمان وضو گرفت و بر سر و پاها سه بار مسح کشید و گفت: رسول خدا این چنین وضو می‌گرفت.
4. حمران بن أبان ـ غلام عثمان ـ از او نقل می‌کند : پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) پس از شستن صورت و دست، بر سر و پاها مسح می‌کشید.
5.عبداللّه بن زید مازنی، معروف به ابن عماره می‌گوید: پیامبر وضو گرفت و «مسح رأسه ورجلیه»; سر و پاهایش را مسح کشید.
6. عبداللّه بن عباس، پیوسته می‌گفت: إنّ الوضوء غسلتان ومسحتان.
7. عامر الشعبی، می‌گفت: اساس وضو را دو شستن و دو مسح کشیدن تشکیل می‌دهد و لذا در تیمم بدل از وضو، مواضع شستن برای تیمم محفوظ مانده و جایگاه مسح الغاء شده است.
8. رفاعة بن رافع از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، از آن حضرت چنین نقل می‌کند: پیامبر بر سر و پاها، تا دو برآمادگی مسح می‌کشید.
9. ابو مالک اشعری، صحابی رسول خدا ، به عشیرة خود وضوی رسول خدا را آموزش داد و در پایان بر روی پاها مسح کشید.
10. رفاعة بن رافع، صحابی رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، از آن حضرت نقل می‌کند که فرمود: «نماز هیچ‌یک از شما پذیرفته نمی‌شود تا وضوی کامل بگیرد، صورت و دست‌ها را بشوید و سر و پاها را تا دو برآمادگی مسح کند».
ما از میان اعلام صحابه و تابعان به ذکر ده نفر اکتفا کردیم، اسامی شخصیت‌هایی که مسح بر سر را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و بزرگان صحابه و تابعان نقل کرده‌اند، در کتاب «الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف»، ج1، ص 56 ـ 95 وارد شده است.

حضور قلب در نماز

رسیدن به غنای نفسانی، کمال انسانی، آزادگی، رستگاری، سعادت و رفاه همواره از اهداف انسان در حیات بشری بوده است.هر کدام از این اهداف به تناسب بینش های متفاوت نسبت به هستی، معانی متفاوتی داشته است.

کسی که قلمرو دیدش نسبت به هستی و آفرینش، محدود به کسب لذائذ دنیوی و ثروتهای زودگذر باشد، رفاه و سعادت را نیز در همین محدوده معنا می کند و با از دست دادن آنها، سرخورده و افسرده و با به دست آوردن آنها سیراب و سرمست می شود. ولی به میزانی که نظرش از این محدوده والاتر و وسیع تر گردد، لذتهایش از جهان هستی، معنا و مفهوم جدیدی می یابد، گاه نهایت درد را لذت می شمرد و محرومیت و سختی را فرصت. در آنچه از دست می دهد شاکرتر است. بدست آوردن را به چشم امتحانی در چگونه دادن می بیند. خود را همواره در حریم خلوت یار می یابد وعالم را محضر خدا. با این نظر، امتحانهای الهی را به جان می خرد و آنها را به چشم بستری می نگرد برای تعالی خود. چنان که عاشورا را جمیل می بیند. کدامین نظر می تواند از دست دادن برادری عزیز و فرزندانی رشید را، «جمیل» و در بارگاه الهی «قلیل» ببیند.

غنای نفسانی می خواهد، تا از دست دادن را یافتن بشناسی. با کدام حبل، می توان به چنین غنای نفسانی رسید. امام خمینی(ره) در کتاب ارزشمند «چهل حدیث» در بیست و هفتمین مبحث آن، با توسل به فرمایش امام صادق(علیه السلام) رسیدن به غنای نفسانی را در پرتو ایجاد «حضور قلب در نماز» معرفی می کند که در مقاله حاضر پیرامون این موضوع سخن گفته شده است. اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.

امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمود: «در تورات نوشته شده است: ای پسر آدم، با تمام وجود و توجه و فراغت، مرا عبادت کن تا قلبت را از بی نیازی پرکنم و تو را در رسیدن به نیازت رها نکنم. آنگاه من نیز راه فقر و ناداری را برتو ببندم و دلت را از خوف خویش پرکنم و اگر با تمام وجود و توجه عبادتم نکنی، دلت را از گرفتاریهای دنیا پرکنم ونیازت را برآورده نسازم و تو را در راه رسیدن به خواسته هایت رها کنم.» (کافی، ج 2، کتاب الایمان و الکفر ج 1)

در این حدیث، رهایی از غیر حق به عنوان یکی از عوامل موثر در ایجاد حضور قلب در نماز، معرفی شده است. «رهایی و فراغت» یعنی با تمام وجود و با آسودگی فکر و خیال عبادت کردن و آن ایجاد نمی شود مگر با ایجاد [«فراغت وقت» و «فراغت قلب»]

فراغت وقت

ایجاد فراغت وقت، یعنی انسان در هر شبانه روز وقتی را برای عبادت مشخص کند. چنان که برای کسب مال، مطالعه و مباحثه خود همواره وقتی می گذارد، برای نمازش نیز در اوقات فضیلت، وقتی را مشخص کند تا در آن وقت، فارغ از امور دیگر باشد و بتواند با حضور قلب، نماز بخواند. زیرا عبادت خداوند بدون حضور قلب، ارزشی ندارد.

رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) هنگام مرگ فرمودند: از من نیست، کسی که نمازش را سبک بشمارد. (فروع کافی، ج 3، ص 269)

همچنین به نقل از امام کاظم(علیه السلام) است که فرمود: هنگامی که زمان وفات پدرم رسید ایشان فرمودند: «شفاعت ما شامل حال کسانی که نمازشان را سبک بشمارند، نمی شود.» (همان، ج 3، ص 270)

امام خمینی در تبیین این دو حدیث می فرمایند: و اخبار در این زمینه بسیار است ولی برای اهل اعتبار همین بس است. خدا می داند که انقطاع از رسول اکرم - صلی الله علیه و آله- و خروج از تحت حمایت آن سرور چه مصیبت عظیمی است! و حرمان از شفاعت آن سرور و اهل بیت معظم او چه خذلان بزرگی است! گمان مکن که بدون شفاعت و حمایت آن بزرگوار کسی روی رحمت حق و بهشت موعود را ببیند. اکنون ملاحظه کن مقدم داشتن هر امر جزئی بلکه نفع خیالی را بر نماز که قره العین رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و بزرگ وسیله رحمت حق است و اهمال کردن درباره آن و به آخر وقت انداختن بدون عذر و حفظ ننمودن حدود آن آیا تهاون و استخفاف است یا نیست؟ اگر هست بدان که به شهادت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و شهادت ائمه اطهار(علیهم السلام) از ولایت آنها خارج و به شفاعت آنها نایل نشوی. اکنون ملاحظه نما اگر احتیاج به شفاعت آنها داری و مایلی که از امت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) باشی، بزرگ بشمار این ودیعه الهیه را و اهمیت بده به آن والا خود دانی. خدای تعالی و اولیاء او بی نیازند از عمل من و تو، بلکه بیم آن است که اگر اهمیت ندادی منجر به ترک آن شود و از ترک به جحود رسد که کارت یکسره شود و به شقاوت ابدی و هلاکت دائمی رسی.(1)

فراغت قلب

فراغت قلب مهم تر از فراغت وقت است و بلکه فراغت وقت مقدمه ای برای فراغت قلب است. فراغت قلب یعنی هنگامی که انسان عبادت می کند توجهش را از امور گوناگون و خاطرات مختلف فارغ و آزاد کند و قلبش را خالص و به سمت عبادت و مناجات با حق تعالی هدایت کند تا بتواند با حضور قلب نماز بخواند.

ولی بدبختی آن است که ما تمام افکار متشتته و اندیشه های متفرقه را ذخیره می کنیم برای وقت عبادت.

همین که تکبیره الاحرام نماز را می گوییم گویی در دکان را باز کردیم یا دفتر محاسبات را گشودیم یا کتاب مطالعه[ را] مفتوح نمودیم، دل را می فرستیم به سوی اشتغال به امور دیگر و از عمل، بکلی غافل شده. یک وقت به خود می آییم که به حسب عادت به سلام نماز رسیدیم. حقیقتاً این عبادت فضاحت آور و این مناجات شرم انگیز است.

عزیزم! تو مناجات با حق را مثل تکلم با یک نفر بندگان ناچیز حساب کن.چه شده است که اگر با یک نفر از دوستان سهل است با یک نفر از بیگانگان، اشتغال به صحبت داشته باشی مادام که با او مذاکره می کنی. از غیر غافلی و با تمام توجه به او مشغولی، ولی در اشتغال به مکالمه و مناجات با ولی النعم و پروردگار عالمیان بکلی از او منصرف و غافلی و به دیگر امور متوجهی؟! آیا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است؟ یا تکلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضی الحاجات بیشتر است؟ آری من و [شما] مناجات با حق را نمی دانیم چیست.

تکالیف الهیه را سربار امور می دانیم. البته امری که تحمیل بر شخص شد و سربار زندگانی گردید، در نظر اهمیت نخواهد داشت. باید سرچشمه را اصلاح کرد و ایمان به خداوند و فرمایشات انبیاء پیدا کرد تا کار اصلاح شود.

همه بدبختی ها از ضعف ایمان و سستی یقین است. ایمان سید بن طاووس-رضی الله عنه - او را به جایی می رساند که روز اول تکلیفش را عید می گیرد برای آنکه حق تعالی اجازه ورود مناجات به او مرحمت کرده و او را مخلع به خلعت تکلیف فرموده. حقیقتاً تصور کن این چه قلبی است که این قدر نورانیت و صفا دارد!اگر عمل این سید جلیل برای تو حجت نیست، کار سید الموحدین و اولاد معصومین اوکه برای تو حجت است. نظر کن درحال آن بزرگواران و کیفیت عبادات و مناجاتهای آنها، یعنی از آنها در وقت نماز رنگ مبارکشان تغییر می کرد و پشت مبارکشان می لرزید از خوف آنکه مبادا در امر الهی لغزشی شود با آنکه معصوم بودند.

از حضرت مولی معروف است که تیری به پای مبارکش رفته بود که طاقت بیرون آوردن نداشت ، در وقت اشتغال به نماز بیرون آوردند و اصلاً ملتفت نشد.

عزیزم! این مطلب از امور ممتنعه (محال) نیست. نظیر آن در امور عادیه برای مردم بسیار اتفاق می افتد. انسان درحال غلبه غضب و غلبه محبت گاهی از هر امری غافل می شود. یکی از دوستان موثق ما می گفت:«وقتی با جمعی از اوباش در اصفهان منازعه کردیم، دربین اشتغال به زد و خورد می دیدم بعضی از آنها مشت به من می زنند؛ نفهمیدم چیست، بعد که فراغت حاصل شد و به خود آمدم معلوم شد با کارد چندین زخم به من زدند که از آثار آن تا چندی بستری بودم؛ البته نکته آن هم معلوم است. وقتی که نفس توجه تام به یک امری پیدا کرد از ملک بدن غافل می شود و احساسات از کار می افتد و همش، هم واحد می شود. ما خود درجنگ و جدال مباحثات -نعوذ بالله منها - دیدیم که اگر در مجلس، هر امری واقع شود از آن بکلی غافل هستیم. ولی افسوس که ما به هر امری توجه تام داریم جز به عبادت پروردگار، و از این جهت استبعاد می کنیم. (2)

رهایی قلب از غیر حق

پرواز خیالات، یکی از گرفتاریهای نمازگزار درحضور قلب است. هرگاه نمازگزار بتواند با کمی مواظبت، اختیار حواسش را داشته باشد و هرگاه تمرکزش به مطلبی رفت،بتواند مجددا کنترل کند، پس از گذشت مدت زمانی با تکرار این عمل،حضور قلب در نماز ایجاد می شود؛ حضور قلبی که روح و حقیقت نماز محسوب می شود و بدون آن عبادت هیچ قیمت ندارد. چنان که حضرت باقر و صادق - علیهما السلام- فرمودند:«آن مقدار از نماز که حضور قلب داشته باشی، برایت می ماند. پس هرگاه، تمام نماز را غلط به جا آوری یا از آدابش غافل شوی، آن نماز به روی صاحبش پیچیده و پرتاب شود. (فروع کافی، ج 3ص 363)

در حدیثی نیز حضرت امیر(علیه السلام) می فرمایند:«هیچ یک از شما نباید درحالت کسالت و خواب آلودگی برای خواندن نماز بایستد و نباید به خودش فکر کند. زیرا که او در محضر پروردگار است و جز این نیست که از نماز آنچه که قلبش به او توجه دارد، مورد قبول قرارمی گیرد. (وسایل الشیعه، ج4، ص687)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «وقتی که مشغول نماز می شوی، مثل کسی نماز بخوان که گویی با نماز وداع می کند و می ترسد که دیگر به آن نرسد. سپس چشمت را به محل سجودت بدوز. پس اگر بدانی هنگام نماز کسی در راست و چپت هست، نمازت را نیکو به جا می آوری. بدان که تو پیش روی کسی ایستاده ای که او تو را می بیند و تو او را نمی بینی. من آن مؤمنی را دوست دارم که هنگامی که برای خواندن نماز واجبی می ایستد، باتوجه و حضور قلب به سوی خدا روی آورد و قلبش را به کار دنیا مشغول نکند. (همان، ج4، ص685)

امکان ندارد بنده ای در نماز با قلبش به خدا رو آورد، مگر آنکه خداوند نیز با وجهش به او رو می کند. آنگاه پس از حب خدا، محبت قلوب مؤمنان را نیز از آن خود کرده است.

اکنون ببین این چه بشارتی است که صادق آل محمد(صلی الله علیه وآله) به مؤمنین می دهد! افسوس که ما بیچاره های محجوب از معرفت، از توجه به حق تعالی بی بهره ایم و از دوستی ذات مقدس او اطاعی نداریم و دوستی حق را قیاس می کنیم به دوستی بندگان. اهل معرفت می گویند حق تعالی برای محبوب خود رفع حجب می کند و خدا می داند که در رفع حجب چه کرامتهایی است! غایت آمال اولیاء و نهایت مقصد آنها همین رفع حجب بوده. جناب امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اولاد معصومین آن بزرگوار در مناجات شعبانیه عرض می کنند: «الهی هب لی کمال انقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاءنظرها الیک، حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل الی معدن العظمه، و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک.» (3)

خداوند این نورانیت بصیرت قلوب که اولیا از تو خواستند و خواهش نمودند به نورانیت آن واصل به تو شوند چه بصیرتی است؟ بارالها! این حجب نور که در لسان ائمه معصومین ما متداول است چیست؟ این معدن عظمت و جلال و عز قدس و کمال چه چیزی است که غایت مقصد آن بزرگواران است و ما تا آخر از فهم علمی آن هم محرومیم تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا! ما که بندگان سیه روی سیه روزگاریم و جز خور و خواب و بغض و شهوت از چیز دیگراطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظر لطفی به ما کن و ما را از این خواب بیدار و از این مستی هشیار فرما. (4)

حضرت صادق(علیه السلام) می فرماید: کسی که دو رکعت نماز بخواند در حالی که بداند چه می گوید، نماز را در حالی ترک می کند که میان او و خداوند گناهی نمی ماند و آمرزیده می شود، نیز از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) روایت است که فرمود: دورکعت نماز کوتاه با تفکر، بهتر از عبادت یک شب است.(وسایل الشیعه، ج4، صص 688، 686)

مراتب حضور قلب در نماز

حضور قلب به دو قسمت تقسیم می شود: 1- حضور قلب در عبادت 2- حضور قلب در معبود که هرکدام مراتبی دارند.

حضور قلب در عبادت

عبادت اسراری دارد و به طور اجمال انسان باید بداند در تمام عبادات از وضو و غسل گرفته تا نماز و روزه و حج، ثنای معبود را می کند، گرچه نداند چه ثنایی می کند و چه اسمی از اسماء حق را می خواند. کافی است بداند که ثنای کامل مطلق را می کند و امر آن بارگاه است که چنین ثنایش کند. پس نتیجه می گیریم که:

1. انسان باید بداند که اجمالا ثنای معبود را می کند.

2- توجه به معانی الفاظ نماز و دعا کند.

3- اسرار عبادات را بفهمد.

4- کیفیت ثنای معبود رابشناسد.

حضور قلب در معبود

1- حضور قلب در تجلیات افعالی

2- حضور قلب در تجلیات اسمایی و صفاتی

3- حضور قلب در تجلیات ذاتی

و هر کدام از اینها 4 مرتبه دارند. 1- مرتبه علمی 2- مرتبه ایمانی 3- مرتبه شهودی 4- مرتبه فنایی

در اینجا دو بعد از این مراتب را بیان می کنیم.

1- حضور قلب در تجلیات افعالی: یعنی اینکه در مرتبه علمی شخص عابد باید بداند که تمام مراتب وجود و مشاهد غیب و شهود، پرتو فیض تجلی ذات اقدسند و از عالم طبیعت گرفته تا ملکوت اعلی، همگی به یک نحو در پیشگاه مقدس الهی حاضرند و همه آنها پرتو جلوه مشیت اویند. پس عابد سالک پس از دانستن این مطلب می فهمد که خود و عبادت و علم و اراده و قلب و حرکات قلب و ظاهر و باطنش همه در پیشگاه مقدس، حاضرند بلکه همه نفس حضورند.

2- در مرتبه ایمانی: پس از مرتبه علمی باید در مرتبه ایمانی نیز برهانات علمی را در لوح قلبش بنگارد. در این مرتبه باید از ریاضتهای علمیه و عملیه شرعیه کمک بگیرد تا «حضور قلب در تجلی افعالی را ایماناً کسب کند و هرگاه بهره ای از این تجلیات افعالی با مجاهدات و تقوای قلب و ریاضات، شهوداً برای قلبش حاصل شود به مرتبه شهودی رسیده است. هرگاه قلبش یکسره آینه تجلیات گردد و برای سالک حالت فنا دست دهد، به مرتبه فنایی رسیده است و اگر قابلیت قلب سالک از پرتو فیض اقدس، بیش از فنا باشد مورد تجلیات اسمائیه قرار می گیرد و همان مراتب چهارگانه را طی می کند تا به فنای صفاتی نایل شود و به اسمی از اسماء الهیه فانی می گردد و بسیاری از اهل سلوک در همین مرتبه باقی می مانند و به خود نمی آیند. اگر همین قابلیت و استعداد قلب سالک بیش از این اندازه باشد مورد تجلیات ذاتیه قرار می گیرد تا پس از طی 4 مرتبه، فنای ذاتی و فنای تام را کسب می کند: «و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد و قع اجره علی الله» (نساء آیه 100)

صورتهای باطنی عبادات

آیات بسیاری در قرآن کریم، مبین وجود صورتهای باطنی عبادات است که از آن جمله است: «در روز قیامت هر کس هر عمل نیکی را انجام داده باشد آن را حاضر و مجسم مشاهده می کند و کسانی که به گناهان، آلوده شده اند دوست دارند، میان آنها و گناهانشان مسافت و فاصله بسیار زیادی وجود می داشت.» (آل عمران/ 30)

«در آن روز مردم از قبرها پراکنده، بیرون آیند، تا نتیجه اعمال خود را ببینند.» (زلزال/ 6»

«پس هر کس بقدر ذره ای کار خیر انجام داده، خواهد دید و هر کس ذره ای کار زشت انجام داده باشد آن را می بیند.» (زلزال/ 8)

آیات ذکر شده، بیانگر این حقیقت است که هر یک از اعمال و اعتقادات ما در آن دنیا دارای حیات و صورت و باطنی ملکوتی اند.

هرگاه این اعمال، نیکو باشند، به صورتهای نورانی و نیکو منظر ظاهر می شوند که باعث نشاط و آرامش صاحبش می شوند و هرگاه این اعمال، سیئه و همراه با اعتقادات باطله باشند به صورتهای زشت، ظاهر گشته و موجب اندوه صاحبش می شوند.

امام صادق(ع) می فرماید: کسی که نمازهای واجب خود را در اول وقت و با رعایت حدود آنها، به جا آورد، فرشته ای این نماز را در حالی که به صورت سفید و پاکیزه است، بالا می برد. در این حال «صورت نماز» زبان گشوده و می گوید: خداوند حفظت کند، چنان که مرا حفظ کردی آنگاه فرشته کریمی چنین نمازی را به امانت می گیرد و هرگاه کسی نمازش را بدون دلیل، بعد از وقت نماز و بدون رعایت حدود آنها، بخواند فرشته ای آن را که به شکلی سیاه منظر شده، بالا می برد، در حالی که فریاد می کند: خداوند ضایعت کند، چنان که مرا ضایع کردی و مراعات حالت را نکند، چنان که مراعاتم نکردی. (وسایل الشیعه/ 3/ 90)

امام خمینی(ره) می فرمایند: بر هر انسان مؤمن به عالم غیب و اخبار انبیاء و اولیاء و اهل معرفت و علاقه مند به حیات ابدی و زندگانی جاویدان لازم است که با هر زحمتی و ریاضتی هست، اصلاح اعمال خود را بنماید و پس از آنکه ظاهر و صورت آنها مطابق قواعد اجتهادیه یا رأی فقهاء- رضوان الله علیهم- گردید، به اصلاح سیرت و باطن آنها کوشد و هر قدر می تواند جدیت کند که لااقل واجبات را با حضور قلب بیاورد و اصلاح نقایص آنها را نیز با نوافل کند، چنان که در احادیث شریفه است که نوافل، جبران فرائض را می کند و سبب قبول آنها می شود.

حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: «بالا می رود برای مرد از نماز چهار یک یا هشت یک یا نصفش یا بیشتر به قدری که سهو نموده، ولی خدای تعالی تمام کند آن را به نافله ها.» (وسایل الشیعه، ج 3، ص 54)

و از این قبیل روایات بسیار است و معلوم است ماها خالی از سهو و نسیان و اختلال حواس و دیگر امور منافی با نماز یا کمال آن نیستیم، و خدای تعالی به لطف کامل خود نوافل را قرارداده تا جبران نقایص آن را بنماییم و البته لازم است حتی الامکان غفلت از این امر نکنیم و نوافل را ترک ننماییم.

در هر حال ای عزیز! قدری از حال غفلت بیدار شو و در امر خود تفکر کن و صفحه اعمال خود را نگاه کن. بترس از آنکه اعمالی را که به خیال خودت عمل صالح است از قبیل نماز و روزه و حج و غیر آن، خود اینها اسباب گرفتاری و ذلتت شوند در آن عالم، پس حساب خودت را در این عالم تا فرصت داری بکش و خودت میزان اعمالت را برپا کن و در میزان شریعت و ولایت اهل بیت اعمال خود را بسنج و صحت و فساد و کمال و نقص آن را معلوم کن و آنها را جبران کن تا فرصت هست و مهلت داری، و اگر در اینجا خود را محاسبه نکنی و حساب خودت را درست نکنی در آنجا که به حسابت رسیدگی می شود و میزان اعمال برپا می شود مبتلا به مصیبتهای بزرگ می شوی. بترس از میزان عدل الهی و به هیچ چیز مغرور مباش و جد و جهد را از دست مده و قدری به صحیفه اعمال اهل بیت پیغمبر- علیهم السلام- که معصوم از گناه و خطا بودند مراجعه کن و تفکر در آنها کن. ببین چقدر کار سخت است و راه تاریک و باریک! اکنون ملاحظه این حدیث شریف بکن وحدیث مفصل را از این مجمل بخوان. (5)

غنای قلب در سایه عبادت با توجه

غنا، یکی از صفات ذاتیه ذات مقدس حق جل و علا- است و از اوصاف کمالیه نفس انسان است و به جز در پیشگاه مقدس باری تعالی غنای حقیقی را نمی توان یافت.

هیچ گاه، ثروتمندی و مالداری، غنای نفسانی نمی آورد و یا به بیانی دیگر، کسانی که غنای نفسانی ندارند، بیشتر به داشتن مال و منال و ثروت حرص می ورزند. هر چه توجه قلب به غیر حق و هر چه توجه باطن به عمران و آبادانی دنیا باشد، نیازمندی اش به غیر بیشتر می شود و صاحبان ثروت هر چند ظاهرا بی نیاز قلمداد می شوند ولی حقیقتا هر چه ثروتشان بیشتر گردد، احتیاج و نیازمندیشان نیز روزافزون شود. پس بنا به فرمایش امام خمینی(ره) «ثروتمندان، فقرایی هستند در صورت اغنیاء و نیازمندانی هستند در لباس بی نیازان.»

و هر چه وجهه قلب به تدبیر امور و تعمیر دنیا بیشتر شد و علاقه افزون گردید، غبار ذلت و مسکنت بر او بیشتر ریزد و ظلمت مذلت و احتیاج زیادتر آن را فراگیر و بالعکس اگر کسی پشت پا بر علاقه مندی دنیا زد و روی دل و وجهه قلب را متوجه به غنی علی الاطلاق کرد و ایمان آورد به فقر ذاتی موجودات و فهمید که هیچیک از موجودات از خود چیزی ندارند و هیچ قدرت و عزت و سلطنتی نیست مگر در پیشگاه مقدس حق و به گوش دل از هاتف ملکوتی و لسان غیبی شنید کریمه: «یا ایهاالناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید»(6)[را]، آن وقت مستغنی از دو عالم شود و به طوری قلبش بی نیاز شود که ملک سلیمان در نظرش به پشیزی نیاید. اگر کلید خزائن ارض را به او تقدیم کنند اعتنا نکند، چنانچه در حدیث وارد است که جبرئیل کلید خزائن ارض را برای خاتم النبیین(صلی الله علیه وآله) آورد از جانب حق تعالی و آن حضرت تواضع فرمود و قبول نکرد و فقر را فخر خود دانست و جناب امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود به ابن عباس که: «این دنیای شما در نظر من [پست]تر است از این کفش پر وصله» و جناب علی بن الحسین(علیهما السلام) می فرماید: «من تانف می کنم که دنیا را از خالق دنیا بخواهم چه رسد که [از] مخلوق مثل خودم بخواهم».

و در سلسله رعیت نجم الدین کبری می گوید پس از قسم های غلیظ و شدید که: «اگر مال و منال دنیا و بهشت و حور و قصور آخرت را به من بدهند و مجالست با اغنیاء را منضم به آن کنند و اگر شقاوت دنیا و آخرت را به من دهند و مجالست با فقراء را منضم به آن کنند و مرا مخیر کنند. اختیار مجالست با فقراء می کنم و عار مجالست با اغنیاء را به خود نمی خرم. والنار خیر من العار». آری آنها دانند که توجه به خزائن دنیا و مال و منال آن و مجالست با اهل آن چه کدورت و ظلمتی در قلب ایجاد کند و اراده را چطور ضعیف کند و ناچیز نماید و قلب را نیازمند و فقیر نماید و از توجه به نقطه مرکزیه کامل علی الاطلاق غافل نماید. ولی وقتی دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسلیم نمودی و خود در آن تصرفی نکردی و اعراض از غیر او کردی و خانه را به دست غاصب ندادی، خود صاحب خانه در آن تجلی می کند. البته تجلی غنی مطلق، غنای مطلق آورد و دل را غرق دریای عزت و غنا نماید و قلب، مملو از بی نیازی شود. «ولله العزه و لرسوله و للمؤمنین»(7)، اداره امور را خود صاحب خانه فرماید و انسان را به امر خود واگذار نفرماید و خود، متصرف در جمیع امور عبد شود بلکه خود او سمع و بصر و دست و پای او شود و نتیجه قرب نوافل پیدا شود.(8)

در پایان اشاره ای مجدد به حدیث ابتدای مبحث می کنیم تا بتوانیم نتایج این حدیث را دریابیم.

در این حدیث بنا به فرمایش امام صادق(علیه السلام) گفته شده بود:«ای پسر آدم، با تمام وجود و توجه و فراغت مرا عبادت کن تا قلبت را از بی نیازی پر کنم... و بر من است که راه فقر و ناداری را بر تو ببندم و دلت را از خوف خویش پر کنم و اگر با تمام وجود و توجه عبادتم نکنی دلت را از گرفتاری دنیا پر کنم و نیازت را برآورده نسازم و تو را در راه رسیدن به خواسته هایت رها کنم.»

آری هرگاه عظمت و حشمت حق، سراسر قلب انسان را فرا گیرد، انسان با خوف از حق تعالی، دیگر از غیر خدا نمی هراسد و برای غیر حق، عظمت و حشمت و تأثیری قائل نمی شود «ولا موثر فی الوجود الاالله» را قلبا می یابد.

و اگر دل گرفتار دنیا شود و از توجه به حق تعالی رویگردان شود، این غفلت، موجب تمامی بدبختی ها و کدورت های قلبی شده و آن چنان حجاب غلیظی بین قلب و حق ایجاد می شود که دیگر نور هدایت در آن راه نمی یابد و از توفیقات الهی محروم می شود و ذل ذاتی و فقر حقیقی در انسان آشکار می شود.

آداب تشهد

بدان که شهادت به وحدانیّت و رسالت در اذان و اقامه، که از متعلقّات نماز و مهیّئات ورود در آن است و در «تشهد» که خروج از فناء به بقاء و از وحدت به کثرت و در آخر نماز است، عبد سالک را متذکر کند که حقیقت صلوة حصول توحید حقیقی، و شهادت به وحدانیت از مقامات شامله است، که با سالک از اول صلوة تا آخر آن است.
و نیز در آن، سرّ «الویّت» و «آخریّت» حقّ- جل و علا- است و نیز در آن سرّ عظیمی است که سفر سالک من الله و الی الله است. (کما بدأکم تعودون).(1)
پس، سالک باید در همه ی مقامات متوجه این مقصد باشد، و حقیقت وحدانیت و الوهیت حق را به قلب برساند؛ و قلب را در این سفر معراجی الهی کند تا شهادتش حقیقت پیدا کند و از نفاق و شرک منزه گردد.
و در شهادت به رسالت نیز اشاره به آن شاید باشد که دستگیری ولیّ مطلق و نبیّ ختمی در این معراج سلوکی از مقامات شامله است، که باید سالک در تمام مقامات متوجه آن باشد و سرّ ظهور «الوّلیّت» و «آخریت» که از مقامات ولایت است، از برای اهلش واضح گردد.
و باید دانست که فرق است بین «شهادت» در اول نماز، و «شهادت» در تشهد؛ زیرا که آن، شهات قبل از سلوک است و شهادت تعبّدی یا تعلقّی است، و این شهادت پس از رجوع است و آن شهادت تحققّی یا تمکنّی است. پس «شهادت »تشهد را خطر عظیم است، زیرا که در آن دعوی تحقق و تمکّن است و دعوی رجوع به کثرت است بی احتجاب.
و چون این مقام شامخ برای امثال ما حاصل نیست، بلکه با این حال که اکنون داریم متوقع نیز نیست، ادب در حضرت باری آن است که قصور خود و ذلّت و نقص و عجز و بیچارگی خویش را در نظر آریم و با حال شرمساری به بارگاه قدس متوجه شده عرضه داریم:
بارالها! ما از مقامات اولیاء و مدارج اصفیاء و کمال مخلصین و سلوک سالکین، حظّی جز الفاظی چند نداریم؛ و از جمیع مقامات به قیل و قال قناعت نمودیم که نه از آن کیفیّتی حاصل شود نه حال.
بارخدایا! حبّ دنیا و تعلقّات آن ما را از بارگاه قدس و محفل انس تو محجوب نموده؛ مگر تو با لطف خفّی خود از ما افتادگان دستگیری فرمایی و جبران ماسبق را فرمایی، تا بلکه از خواب غفلت انگیخته شده راهی به محضر قدس پیدا کنیم.

پی نوشت:

1- به همان گونه که در آغاز آفریدتان باز می گردید. سوره ی اعراف(7): آیه ی 29.
منبع:از کتاب آداب باطنی و اسرار معنوی نماز