نماز می گوید: موقعی که می خواهی مرا بجای بیاوری ، بایـد در جامـه ای باشـی کـه همه اش مال خودت باشد ، حتی یک تار و یک پودش مال دیگری نباشد ، و اگر احیاناﹰ از دیگری باشد ، باید به رضایت و طیب خاطر او به تن پوشانده باشی و در آن نماز بخوانی، نه به زور و قلدری از او گرفته باشی ، یا به پنهانی و مکر و حیلـه و تقلـب یـا راههـای دیگر از او ربوده باشی و او نداند یا بداند .
نماز می گوید: برای خوان دن من باید با طهارت باشی ، و آبی که برای تحصیل طهارت( وضوء یا غسل) مصرف می کنی ، و یا خاکی که بر آن تیمم می کنی باید احراز کنـی و بدانی مال تو است ، غصب نیست مال دیگری نیست ، حق دیگری نیـست ، و اگـر از آن دیگری است باید بدانی که او به تصرف تو در آن ، و برای تحصیل طهارتت کاملاﹰ راضـی
است .
نماز می گوید: هر مقدار از مرا که با حضور قلب و توجّّه و اقبال به خـدا بجـا آوردی مقبول و پذیرفته است ، آنهم با نیت پاک و اخلاص بدون عجب و ریاء .
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که دیده باشید برادران اهل تسنن با دست بسته ، درست همانند تصویر بالا نماز میخوانند و این سوال در ذهن شما نقش بسته باشد که چرا شیعیان با دست باز نماز میخوانند و اهل تسنن با دست بسته؟
آن چه از آیه شریفه «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر..به راستی که نماز انسان را از کاهای زشت ونا پسند باز می دارد» فهمیده میشود این است که: اگر به مردم دستور داده شده است که نماز بخوانند، برای این است که نماز آنان را از فسق و فجور بازمیدارد، این بیان میفهماند که نماز عملی عبادی است ، که به جا آوردنش صفتی در روح آدمی پدید میآورد که انسان را از فحشاء و منکرات باز میدارد، و در نتیجه جان و دلش را از قذارت گناهان و آلودگیهایی که از اعمال زشت پیدا میشود، پاک مینماید.
پس معلوم میشود مقصود از نماز، رسیدن به صفت بازدارندگی از گناه است. البته باید بگوییم اگر چه، پیدایش این صفت اثر طبیعی نمازاست، و لیکن اثر به نحو علّیّت تامه نیست، تا تخلف نپذیرد و نمازگزار دیگر نتواند گناه کند، بلکه به نحو اقتضاء است ، یعنی اگر مانع و یا مزاحمی در بین نباشد اثر خود را میبخشد، و نمازگزار را از فحشاء بازمیدارد، ولی اگر مانعی و یا مزاحمی جلو اثر آن را بگیرفت، دیگر اثر نمیکند، و در نتیجه نمازگزار کاری انجام می دهد که انتظارش را از او ندارند . خلاصه یاد خدا، و موانعی که از اثر او جلو میگیرند، مانند دو کفه ترازو هستند، هر وقت کفه یاد خدا سنگین تر باشد، نمازگزار گناه نمیکند، و هر جا کفه آن موانع سنگین تر باشد کفه یاد خدا ضعیف میشود، و نمازگزار، از حقیقت یاد خدا منصرف میگردد، و مرتکب گناه را میشود.
اگر به رفتار بعضی از افرادی که مسلمان هستند و در عین حال نماز نمیخوانند توجه کنیم، میبینیم این افراد به خاطر نخواندن نماز، روزه را هم میخورند، به حج هم نمیروند و زکات هم نمیدهند، و بالأخره سایر واجبات را هم ترک میکنند، و هیچ فرقی بین پاک و نجس، و حلال و حرام نمیگذارند، و خلاصه در راه زندگی هم چنان هستند که از هیچ عملی (نه ظلم، نه زنا، نه ربا، نه دروغ، و نه هیچ چیز دیگر)رو گردان نیستند ،برای آنان هر چه پیش آید، خوش آید، و هیچ چیزی را مانع پیشرفت خود نمیبینند.
آن وقت اگر حال چنین اشخاصی را با حال کسانی مقایسه کنیم که نماز میخوانند، و در نمازشان به حداقل آن، یعنی آن مقداری که تکلیف از گردنشان ساقط شود اکتفاء میکنند، خواهیم دید که او از بسیاری از کارهایی که افراد بی نماز از آن پروا نداشتند، پروا دارند. اگر حال این نمازگزاران را با حال کسانی مقایسه کنیم که در نمازشان اهتمام بیشتری دارند، خواهیم دید که گروه دوم از گناهان بیشتر پروا دارند، و به همین ترتیب هر چه نماز کاملتر باشد، خودداری از فحشاء و منکرات بیشتر خواهد بود.