نسیم حیات
نسیم حیات

نسیم حیات

آخرین شب مسلم بن عقیل علیه السلام

مسلم بن عقیل، پسر عمو و سفیر لایق امام حسین علیه السلام وقتى که در شهر کوفه تنها و بى باور ماند و مردم کوفه از اطرافش پراکنده شدند، شگفت زده و سرگردان در کوچه هاى تاریک و ساکت شهر به راه افتاد. از بى وفایى مردم کوفه دلتنگ بود و بى اختیار در کوچه ها راه مى رفت. در تاریکى شب، به زنى با ایمان به نام طوعه برخورد. طوعه وقتى مسلم را شناخت، او را در خانه اش پناه داد و از او به مهربانى و گرمى پذیرایى کرد. مسلم پس از خوردن کمى غذا و اندکى استراحت، برخاست و به عبادت و راز و نیاز با خداى بى نیاز مشغول شد.
طوعه هنگام اذان صبح براى مسلم آب آورد تا وضو بگیرد. به او گفت: آقاى من! امشب هیچ نخوابیدى.
مسلم در جواب طوعه گفت:
کمى خوابیدم و در خواب عمویم على علیه السلام را دیدم. به من فرمود: هر چه زودتر به پیش ما بیا، گمان مى کنم امشب آخرین شب عمر من باشد.
مسلم وضو گرفت و به نماز صبح ایستاد. پس از نماز مشغول ذکر و دعا بود که ناگهان صداى سم اسبهاى مزدوران عبید الله را شنید. دعایش را زود تمام کرد تا خودش را براى جنگ با دشمنان خدا و امام آماده کند.
مسلم پس از جنگى سخت، با حیله فرمانده مزدوران، خودش را تسلیم نمود.
سرانجام او را به دستور عبید الله با دستهاى بسته، در حالى که لبهایش به ذکر و دعا مشغول بود، به شهادت رساندند.

منبع:سوگنامه آل محمد صلى الله علیه و آله / ص 174

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد